آخر قصه همیشه مرد خواهد مرد...

دیشب از شب هایی بود که خواب شعر دیدم و امشب به قول آن مرد:((بغض می کنم و شعر میگم...)) و این مهم نیست که این نثر است چرا که خودم روی کاغذ شعرمیشم....ذهنم مشغول یک پری است که دقیقاً نمی دانم کیشم؟؟؟ یه چیز سردرگم بین انگور و شراب...شبیه کیشمیشم...بزار یه قافیه ی با کلاس بیارم شاید آرام بگیرئد دلِ ریش ریشم، ذهنم هنوز درگیر آن پری است....نکند اصلاً من هیشکیشم.... ولی نه بعید است... پس در افکار خود پیش میرم... زود به فکرِ کردنِ فکر نیفتادم لذا باز می شود دیرم و چه عبث از سیگار خیس کام میگیرم!!! روز تاریک است و من هم جوانی پیرم...ای خدا چه کرده با من این فکر که روباه شده، ضمیر شیرم... 18 سال از صدور پروانه ی ساخت ساختمان زندگیم گذشت و من همچنان در حسرت یک بیلم...قرار بود شعر بشو روی کاغذ ولی گویی دارم از حقارت آب میرم... شب های تابستان رکابی را و در زمستان بغل می کنم بادگیرم...تمام کردم خودم را روی کاغذ فقط این را بگویم:

آآآآآآآی پریِ رویاهایِ من......من....بی تو می...می .... رم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,متن,, | 20:34 | نویسنده : Mohammadreza Sheikh hasani |

  • دانلود کتاب
  • وکیل